اگر مردم می‌دانستند...



قبل از اینکه از ارتباط تلخ و بی‌حاصل ایران و فلسطین گفته و از مشکلات ناشی از آن بنویسم، ابتدا توضیحی در مورد اشغالگران کشورشان بدهم تا یک وقت اتهام حمایت از اسرائیل وارد نشود و بی‌طرفی هم رعایت شده باشد. شکی نیست یهودیان تندرو اسرائیل، تعصبات قومی و نژادی عجیبی دارند و از دین یهود به طرز نادرستی برای توجیه اعمال غیر‌انسانی خود استفاده می‌کنند. جالب است بدانید اگر چه یهودیت (از دید یهودیان فعلی و نه سایر ادیان ) یکی از از ادیان ابراهیمی است ولی این دین تحریفات عجیبی داشته است. موسسین اصلی کشور اسراییل، کاملا ملحد و خداناباور بوده‌اند و یهودیت را فقط پشتوانه فرهنگی و نژادی خود می‌دانسته‌اند. یهودیان با آیین و باورهای فعلی خود، اکثرا اعتقادی به جهنم و بهشت ندارند و خیلی از آنها معتقد به تناسخ (بازگشت روح به کالبد دیگر پس از مرگ)هستند. اساس وجودشان را هم در ساخت دنیای پر از رفاه و ثروت برای خود و خانواده و ایل و تبارشان می‌دانند و خیلی هم در تولید مثل برای افزایش نسل خود کوشا هستند. برخلاف اسلام و مسیحیت، یهودیان مردم را به گرویدن به دین خود تشویق نمی‌کنند و اگر هم کسی بخواهد چنان کند مراحل سختی را باید بگذراند و خاخام ‌های یهودی می‌بایست او را تایید نمایند. روزی در لندن از یک روحانی یهودی دو آتشه پرسیدم چرا در دین خود برخلاف اسلام و مسیحیت، تبلیغ و تشویق دیگران در گرویدن به دین‌ یهود را امری مثبت نمی‌شمارید و او پاسخ داد اگر تو می‌خواهی هر جنس آشغال و نامرغوبی را بخری کافیست به هر فروشگاهی در هر محلی مراجعه‌ کنی و آنرا تهیه نمایی. ولی اگر بخواهی یک طلا و یا یک الماس کمیاب و با ارزش بخری باید اول وقت بگیری و به محل مخصوصی با کلی محافظ بروی و تازه در آنجا باید هویت خود را کاملا روشن کرده تا شاید پس از مراحلی موفق شوی به آن الماس دست یابی. به او گفتم شما گویا همه چیز را با پول و طلا می‌سنجید و او بسیار برآشفت. اگر چه یکی از اطرافیان هم کیش او بعدا از این حرف ناسنجیده او عذرخواهی کرد اما حقیقت یهودیان اسراییل جز این نیست که خود را تافته‌ای جدا بافته از دیگر بشرهای روی کره زمین می‌دانند. آنها باور دارند و همیشه عنوان می‌کنند خدا اسرائیل را به یهودیان واگذار نموده است. اما یهودیتی که آنها پایه‌گذاری کرده‌اند در واقع هیچ مبنای دینی ندارد، و این برخلاف مسیحیت، اسلام و یا حتی بی‌دینهای معتقد به حقوق بشر است که همگی متحدانه نژادپرستی را تقبیح می کنند. حتی مقامات فلسطین از دولت اسرائیل در‌خواست نموداند تا کلیه فلسطینیها را به شهروندی کشور اسراییل درآورده و به آوارگان بیچاره آنها هم اجازه بازگشت به سرزمینشان را بدهد و بدین ترتیب شر این جنگ و دعوای خانمانسوز را از خاورمیانه برکند تا این فلسطینیهای همنوع هم بتوانند نفسی کشیده و زندگی کنند. ولی یهودیان چنین چیزی را نپذیرفته‌اند، زیرا نگران از دست دادن اکثریت قومی خود هستند. نژادپرستی به اشکال مختلف امروز یک مشکل عظیم است و متاسفانه به صورت افراطی فعلا در قلب خاورمیانه منجر به خون و خونریزی بیهوده می‌شود
اما نقش ایران در این میان جالب است. همانطور که می‌دانید دولت فعلی ایران با صلح خاورمیانه مخالف است و تصمیمات سازمان ملل را هم در خصوص آن نمی‌پذیرد و این را هم مستحضر هستید که در این سه سال گذشته رییس‌جمهور ایران با ورود به بعضی مسائل بی‌حاصل همانند مشکلات مابین فلسطینی‌ها و اسراییل و همچنین انکار هولوکاست همه دنیا را بر علیه خود بسیج نموده است. این مطلب گویاست که شاید حدود نیمی از بحران سازی‌های او فقط در خصوص مسئله فلسطین بوده است. عجیب است که چرا یک رئیس جمهور خود را این چنین درگیر مسائلی کرده است که هیچ ربطی به او ندارد. ممکن است این حرف برای بعضی ها گران آید و آن را حمل بر حمایت از اشغالگران اسرائیلی قلمداد کنند در حالیکه مطلقا چنین نیست. در ابتدای مطلب توضیح داده شد که مشکل فلسطینی‌ها یک مشکل انسانی است که توسط اسراییل نادیده گرفته می‌شود و بهترین راه برای رفع آن فشار بین المللی و سازمانهای حقوق بشر با حمایت صلح آمیز کشورهای مسلمان است. همانگونه که ایران هم در جنگ تحمیلی عراق گر چه در خود جنگ پیروز نشد ولی واقعیات نادرست رژیم بعث عراق و قانون شکنی‌های آن سرانجام در دیپلماسی جهانی، سازمان ملل عراق را متجاوز جنگ شناخت. اما سیاسی کردن امور خاورمیانه و استفاده از آن برای بحران‌پروری بی‌حاصل در داخل کشوری مانند ایران و سرکوب آزادیهای مدنی و وارد نمودن صدمه‌های بزرگ به منافع کشور خود، خیلی عجیب به نظر می‌رسد. برای درک بهتر این منظور بد نیست نگاهی به گذشته داشته باشیم. گذشته‌ای که فراموشی از آن متاسفانه از بزرگترین نقطه ضعفهای اغلب ما ایرانیان است.
از نگاه انسانی هیچ کس اعمالی که صدام حسین در دوران خونبار حکومتش مرتکب شد را مطابق هیچ دین و آیینی نمی‌پذیرد. کافی است با عزیزان حاضر در جنگ ایران و عراق صحبتی کنید تا بفهمید بی رحمی و شقاوت این متجاوزان تا چه حد بوده است. باید از رزمندگان ، اسراء و هر کس که به نحوی با این جنگ در ارتباط بوده دردهای جنگ را بشنوید. سپس ویرانیها و صدمات جبران ناپذیری را که صدام و ملتش وارد نمودند را مطالعه نمایید، تاکید می کنم نه تنها خود او بلکه همراه با ملتش، چرا که اگر نه همه، ولی اکثر این افراد به طمع شرایط مالی و رفاهی که صدام برای خانواده هایشان فراهم می نمود خود را وارد این جنگ ویرانگر نمودند و یک میلیون کشته و مجروح و میلیاردها خسارت مالی به این کشور تحمیل کردند. در همان زمان جهان عرب و از جمله یاسر عرفات و کشور اشغال شده‌اش فلسطین، پشت سر صدام قرار گرفتند و از او حمایت کردند. آنها می دیدند که صدام تنها کشوری است که در طول تاریخ به هنگام جنگ شیمیایی ناجوانمردانه، از گاز اعصاب بر علیه ایران استفاده می‌کند و هنوز هم بعضی جانبازان ایرانی با دردهای طاقت فرسای آن دست و پنجه نرم می کنند، ولی در عین حال به حمایت از او ادامه می‌دادند. روسیه(دوست عزیز حاکمان فعلی ایران) در کنار دیگر قدرتهای غربی، ولی از بزرگترین فروشندگان اسلحه به عراق بود. اسلحه های مرگباری که حکایت سوزناک آنرا باید از همان عزیزان حاضر در جنگ بپرسید. یکی دو کشور عربی حتی نیروی انسانی برای عراق می‌فرستادند که به گفته شاهدان عینی، رزمندگان ایران را در جبهه‌ها سر می‌بریدند. در تمام این مدت همه دول عربی غیر از لیبی و سوریه از عراق حمایت کردند. زمانی رسید که جنگ تمام شد. ناگهان عراق به همان کویتی حمله کرد که در جنگ علیه ایران از او حمایت می کرد. به یکباره همه دنیای عرب بر ضد عراق شدند، غیر از فلسطینی ها!! و با کمال تعجب، فلسطینی‌هایی که به کویت از دست اسرائیل پناهنده شده بودند، موقع حمله عراق و ورود به کویت به استقبال یاران صدام رفتند و برایشان پایکوبی کردند. تمام این فلسطینیها پس از بیرون راندن عراق از کویت اخراج شدند و پس از آن فلاکت عراق چنانکه همه می دانیم،آغاز شد. سالها گذشت تا زمانی که یکی از خونخوارترین دیکتاتورهای تاریخ در جلو چشم جهانیان با تایید قریب به اتفاق گیتی نسبت به آنچه روا داشته بود، تحویل چوبه دار شد. اما با کمال تعجب فردای روز اعدام صدام، فلسطینی‌ها در سرزمینهای خودمختارشان سه روز برای صدام عزای عمومی اعلام کردند. با همه اینها نمی‌دانم آیا رئیس جمهور ایران وظیفه دینی خود می‌داند که این همه مشکلات کشورش را رها کند و نیمی بیشتر از مصاحبه‌اش با سی ان ان را به دفاع از فلسطینی ها اختصاص دهد. اگر جنبه دینی دارد که همه می‌بینیم اینها پیرو چه دینی هستند. و اگر این حمایتها جنبه ملی دارد باز هم همه می دانیم جنبش پان عربیسمی که صدام و جمال عبدالناصر از طرفداران پرو پا قرص آن بودند، چه قدر از ایران و ایرانی متنفر است. همان کویتی که هفده سال پیش اشغال شد، از دو سه سال بعد از آن واقعه، سالانه خسارت ناشی از حمله جنگ عراق را حتی پس از سرنگونی صدام هم دریافت می کند. اما رئیس دولت ایران به جای پیگیری حقوق مسلم مردم کشورش و میلیاردها دلار خسارت جنگ و هزاران گرفتاری اقتصادی داخلی، نه تنها در این رابطه قدمی برنمی دارد بلکه به دنبال رسیدگی به حقوق فلسطینیها نیمی از دنیا را بر علیه خود نموده است و در واکنش به این اجماع جهانی به دامن چین و یا روسیه ای پناه می برد که مقام اول فروش سلاح در جهان و همچنین تجهیز عراق در دوران جنگ بر علیه ایران را در کارنامه خود دارد و فساد و بی اخلاقی سیاسی اش در جهان سرآمد است. نمی دانم آن‌روزی که همین روسیه به چچن مسلمان حمله کرد و آن همه مسلمان را کشت چرا حکام ایران کوچکترین اعتنایی به آن مسلمانان نکردند و فقط مسلمانان فلسطین برایشان اهمیت داشتند و دارند. و یا چگونه افعانهای مسلمان را درشرایط خطرناک فعلی از کشور اخراج می کنند و حضور آنها را خلاف مصالح ملی می دانند، اما فلسطینی ها جزء لاینفک از مصالح ملی ایران هستند. هنگامی که مسلمانان بوسنی توسط صربها مثله و قتل‌عام می‌شدند سفارت یوگسلاوی در ایران برقرار بود. آیا می‌توان باور کرد که حاکمان ایران غم اسلام دارند و یا اینکه نیازمند ایجاد بحرانی هستند تا سوء مدیریت وسیع داخلی خود را بپوشانند. متاسفانه رئیس‌جمهور ایران به همه مصاحبه گران و مردم خارج از کشور پاسخ می‌دهد ولی به خود ایرانیان پاسخگو نیست وگرنه خیلی دوست داشتم نظرش را در مورد بمباران تاسیسات هسته ای اوسیراک عراق توسط اسرائیل در سال ۱۹۸۱ جویا می‌شدم. چون احتمالا اگر اشغالگران نژادپرست اسرائیلی این لطف را در حق ایشان و خودشان نمی‌کردند احتمالا با اتمی شدن صدام، الان دیگر ایران و یا شاید هم دنیائی وجود نمی‌داشت تا آقای رئیس جمهور ایران یکصد و پنجاه میلیارد دلار مازاد پول نفت کشور ایران را در عرض سه سال نابود کند و سپس پیگیر حقوق فلسطینی‌ها باشد.
در سفری که یکسال پس از سقوط صدام به عراق داشتم وقایع جالب و عبرت آموزی رادیدم. یک دوست بسیار عزیز عراقی داشتم که چند ماه پیش متاسفانه در اثر بیماری از دنیا رفت و او کسی بود که در اوایل جنگ از عراق فرار کرد و به ایران آمد و به نفع ایران سه سال در جبهه جنگید. البته او تنها نبود، بعدها در غربت با تعدادی از این عراقیهای با وجدان آشنا شدم و آنها را انسانهای پاک نیتی یافتم. اما آنچه در عراق دیدم یک ویرانه بود که تا تمدن فاصله زیادی دارد.
و جالب این جا بود که با هر عراقی که صحبت کردم و درباره نقش او در دوران جنگ کشورش با ایران چه در جبهه و چه پشت جبهه سئوال کردم، با تعجب می‌دیدم که گویا سوال تلخی است و حضور خود را در آن وقایع به هر شکلی مایه شرم خود می داند.
آری تا روزی که افراد این کره خاکی به همنوع بودن و برابری انسانی خود ایمان نیاورند و با سلاح لفظی عجم و فارس و عرب و کرد و یهود و مسلمان برای خود مرزهای هویتی بسازند، این جنگهای خونین ادامه دارد و فرسایش جسمی و روحی آن جهانیان را خواهد آزرد.

هیچ نظری موجود نیست: