ماوقع انتخاباتی پس از بیست و دوم خرداد در ایران تکلیف خیلی مسائل، اشخاص و افکار را روشن کرد. اگر شکی هم بود برطرف شد. کوتاه سخن اینکه آنقدر دروغهای آشکار در این انتخابات توسط حاکمان فعلی ایران به مردم خودشان گفته شد که دیگر در راست نگفتن آنها به خارجیها هیچ شکی باقی نگذاشت. وقتی برای حفظ یک قدرت با افکار معیوب و ناسالم با این وقاحت و قساوت مردمی توسط سران کشور خودشان سرکوب میشوند، بیگناهان کشته میشوند، بیپناهان شکنجه میشوند، حقها ضایع میشود، در امانتها خیانت میشود، امیدها در هم شکسته میشود، منابع،فرصتها و امکانات خاکستر میشود ، آیا همه اینها فقط برای این بوده است که رهبر یک مملکت گرایش معیوب به یک مغز مریض و فکر پریشان دارد؟ آیا رهبر ایران این همه هزینه را پرداخت و اعتبار اندک باقیمانده خود را اینچنین بیمهابا آتش زد فقط برای حمایت از این چهره سیاه تاریخ ایران. پاسخ زیاد دور نیست اما رسیدن به آن کمی به امورات جهانی باز میگردد و در این گرد و خاک و شرایط فعلی یقینا فکرها از این شک و تردیدهای پیاپی آن قدر ثبات نیافته است تا به اندرونی مغز ناسالم رهبری و اطرافیان متملق او رسوخ کرده و بنیانهای ویرانگر درون آنرا برای افکار عمومی آشکار سازد. واقعا نظام مخوف رهبری نامنتخب، انتصابی و غیر مسئول ایران از شخصیت احمدینژآد چه انتظاری دارد که از دیگر نامزدهای حذف شده نمیتوانست انتظار داشته باشد. جواب این سوال در حذفهای پی در پی اشخاص با صلاحیت و وظیفهشناس حکومت است که پشت سر هم توسط مراکز قدرت به حاشیه رانده میشود و یا گوشه زندانها به فراموشی سپرده میشوند. و این همان چیزی است که جهان در سالهای اخیر یکپارچه بر علیه ایران قطعنامه صادر نموده است. شعار انرژی هستهای حق مسلم ماست بخشی از هویت فعلی این رژیم گشته است و جالب این است که جهانیان و همچنین ملت مظلوم ایران هم این مطلب را قبول کردهاند که مشکلی با تولید انرژی صلحآمیز هستهای ایران ندارند. آن چه مشکل همه ما با حکومت ایران است، وجود افراد غیر مسئول با افکار شبه کمونیستی دوران جنگ سرد است. ملت ایران این بار یکپارچه پشت سر نامزدهایی ایستاد که به تعالی و کرامت انسانی مردم ایران میاندیشیدند و نه ایدئولوژیهای سراسر مطرود و منفور عدهای قدرتطلب با عقدههای فروخفته که بسان آتشفشانهای سهمگین برای بلعیدن مخالفین فکری خود در سراسر جهان لحظهشماری میکنند. رئیس جمهور فعلی و محبوب آمریکا خود منتخب مردمی است که نسل پیشین آنها اولین بمب اتم را بر سر بشر فرو ریختند، اما دوست دارم حسن نیت به خرج داده و با نگاهی مثبت بگویم که شاید به همین دلیل است که دنیا و علیالخصوص غرب نگران دستیابی سران حکومت ایران به بمب اتم هستند. شاید به همین دلیل است که بخش عظیمی از انرژی سیاست خارجی آمریکا و اروپا برای حل این مشکل از طریق گفتگوی صریح و مستقیم با سران حکومت ایران اختصاص داده شده است. مردم میپرسند چگونه آمریکا میتواند سالانه به اندازه درآمد نفت ایران ( حدود ۳۱ میلیارد دلار) خرج نگهداری سلاحهای اتمی و کشتار جمعی خود کند اما به کشورهای دیگر از جمله ایران، در این خصوص امر و نهی کند. فکر میکنم بسیاری جواب خود را در خلال آنچه در ایران گذشت، گرفتند. همه دیدند که رهبر ایران قطعا با یک رییس جمهور وظیفهشناس و خواهان پیشرفت نمیتواند مقاصد مشکوک هستهای خود را پیش ببرد. میلیاردها دلار بدون هیچ شفافیتی از بودجههای عظیم نفتی گم میشوند و به زیرزمینهای نطنز و یا مشابه آن سرازیز میشوند و تنها راه برای سرپوش گذاشتن بر آن یک رئیسجمهور دروغگو و متقلب است. آیا رهبر میتوانست چنین انتظارات نادرستی را از نامزدهای سالم جنبش سبز داشته باشد. این نامزدهای سبز پس از این انتخابات رسوا با شجاعت و همت خود ثابت کردند که گمان رهبر صحیح بوده است و آنها افرادی نبودهاند تا بگذارند انسانیت و حیثیت یک ملت طعمه شغالان و کفتارهایی شود که جغدهایشان سالهاست این آواهای شوم خود را در این دوران تاریک و افسرده بر فراز سرزمین ما سر داده تا همچنان کشور پرظرفیت ما را به یکی از منفورترینهای دنیا بدل سازند. آری معمای حمایت بیدریغ، غیر منطقی و ظالمانه رهبر ایران از این رئیس جمهور سرتا پا نفرت چیزی جز پیشبرد مقاصد ویرانگر هستهای نمیتواند باشد. میدانیم آمریکا و به خصوص رئیس جمهور محبوب آن باراک اوباما روی مذاکره مستقیم با ایران حساب باز کرده بود و احتمالا همچنان هم خواهان آن است. اما آيا چنین تغییر بهتآوری در نتیجه انتخابات نظر آنها را عوض نکرد؟ آيا نشستن پای میز مذاکره با مهندس موسوی و یا رییسجمهور غاصب فعلی را یکسان میدانند؟ گمان میکنم جواب آن آشکار باشد. شما نمیتوانید از زبان کسی که با وقاحت تمام به مردم خودش چهارسال به طور مداوم دروغ گفته است، انتظار شنیدن حرف راست داشته باشید. فکر میکنم مذاکره با چنین شخصی مضحک و زننده باشد. مگر اینکه بخواهند اهداف سیاسی خاصی را از این مذاکرات علیرغم وجود مضرات ذکر شده در آن برای رسیدن به هدفهای خاصی دنبال کنند که با توجه به شخصیت سالم و اخلاقی که از شخص باراک اوباما در جهان ارائه شده و الحق اکثریت به آن اذعان دارند، چنین چیزی بعید به نظر میرسد. این روزها در کشور ما صداقت و سلامت نفس در بین حاکمان ما کالایی کمیاب و دستنیافتنی شده است. وقتی نامزدهای انتخاباتی سبز ما با نوید بازگرداندن صداقت به سیاست به پای صندوق آمدند و ما را هم گرد خود جمع نمودند، همه ما شادمانه به انتظار مناظر سبز پیش و رو و پاک شدن چهره تاریک فعلی لحظهشماری میکردیم، همان لحظات سبزی که ملت آمریکا با انتخاب اولین رئیسجمهور سیاهپوست در پیشرفتهترین کشور دنیا پدید آوردند و ما ایرانیان با غرور تمام آنرا به دوم خرداد ایران تشبیه کردیم، اما افسوس که صاحبان قدرت چنان ماتم ظالمانه و بیرحمانهای نصیبمان کردند که در خواب منفیترین افراد هم نمیگنجید. و خلاصه آنکه عدم دخالت رئیس جمهور آمریکا در اوضاع پس از انتخابات ایران برای ندادن بهانه به رهبر ایران و دشمن تراشیهای دائمیاش، قابل ستایش بود. اما امیدوارم اگر هنوز هم سران کشورهای مهم و مسئول جهان برای مذاکره با زمامداران ناسالم ما اصرار دارند، این نکته را بهیاد داشته باشند که آن طرف میز مذاکره دستهایشان آلوده به خون صدها و شکنجه و زندانی کردن هزاران نفر است، تبسم بر لبانشان و کینه بر دلهایشان نقش بسته است، و آنچه از آنها خواهند شنید احتمالا چیزی نخواهد بود به جز دروغ!
اشتراک در:
نظرات پیام (Atom)
۴ نظر:
درود بر تو و مرامت ای رفیق شفیق! ایمیل هم که نداری. ایمیلت را بگذار تا برایت چیزکی بنویسم.
تحلیلی درست و منطقی باید دید تیغ بر دست زنگی مست چه خواهد کرد
درود بر تو رضا
آفرین همیشه برایم سوال بود دلیل اصلی حمایت رهبر از ا ن بی لیاقت چیست به نظرم با خواندن این پست جوابم را یافتم.
Priest.persianblog.ir
نمیشه به همین راحتی و صراحت راجع به این مسائل و اتفاقات اظهار نظر کرد؛
مسئله ی هسته ای از یک سو؛
جانشینی رهبری ز سوی دیگر،
و این که حجتیون سالهاست که برای رسیدن به قدرت دندان تیز کرده اند....
و خیلی مسائل دیگر را برای نقد این قضیه کنار هم قرار باید داد.
ارسال یک نظر