اخیرا فیلمی در سینماها به نمایش درآمده بود، به نام" آخرین پادشاه
اسکاتلند" که زندگی دیکتاتور هولناک اوگاندا را در دهه 70 به تصویر می
کشید. علیرغم اینکه از اوضاع این دیکتاتور یعنی "عیدی امین" و اعمال
خونبارش اطلاع داشتم ولی هنگامی که این فیلم را دیدم دیدگاه عمیقتری نسبت
به آن پیدا کردم. این رئیس جمهور مخلوع از سال 1979 پس از سرنگون شدن توسط
کشور همسایهاش، به عربستان سعودی پناهنده شد و به عنوان دوست اسلامی
سعودیها در آسایش روزگار گذراند و در سال 2003 به دیار
مکافات رفت. مطالبی که در مورد این شخص می توانید بیابید حقیقتا حیرت
انگیز است. از آدمکشیها، آدم خواری و اینکه بعضی از مخالفانش را خوراک
کروکودیلها می کرده است می گذریم. مطلب ما چیز دیگری است و آن حکایت سخنان و
نطقهای عجیب و عملکرد ویرانگرش که حقیقتا اگر تناسب زمانی را هم در نظر
بگیریم، شباهتهای زیادی با سخنان رئیس جمهور فعلی ایران دارد. به خصوص
اینکه بی دلیل خود را آخرین شاه اسکاتلند هم می دانسته چون گویا
اسکاتلندیها زمانی او را خیلی خوش نواخته بودند و او اسکاتلند را وطن دوم
خود می دانسته است. در این فیلم کارگردان برای اینکه بتواند داستان را
جالبتر پیش ببرد یک شخصیت خیالی، که یک پزشک جوان اسکاتلندی است را در کنار
او قرار می دهد تا تماشاگر را به ابعاد روحی عیدی امین هر چه بیشتر نزدیک
کند. او از انگلیسیها متنفر است اما غیر مستقیم برایشان پیغام می فرستد،
نامه هایش به سران کشورها از نامه های بیاد ماندنی است من چند جمله از او
را به نقل از خبرنگار ایتالیایی ريكاردو اوريزيو که در مجله فرهنگی بخارا
دیدم، در اینجا می آورم و بعد می رویم به سراغ آقای رئیس جمهور ایران.
به لئوئيد برژنف و مائوتسه تونگ گفته بود: «در اين اواخر بسيار به اتحاد جماهير شوروى و چين فكرمىكنم، من نگران آنها هستم. دوست دارم شما را شاد ببينم. روابط ایشان دوستانه نيست. اگر به يك ميانجى احتياج داريد، در خدمتتان هستم.»
تلگراف به ريچارد نيكسون هنگام بحران واترگيت: «اگر مردم كشورت تو را درك نمىكنند، بيا پيش باباامين كه دوستت دارد. جفت لُپهايت را مىبوسم». و در پايين به عنوانِ اندرز گفته بود:«وقتى ثبات يك كشور به خطر مىافتد، تنها راه حل اين است كه با كمال تأسف رهبرانِاپوزيسيون را در كمالِ تأسف به زندان بياندازى.»
به دولت اسرائيل طى جنگ يوم كيپور: «من به شما فرمان مىدهم تسليم شويد.» به كورتوالدهايم دبيركل سازمانِ ملل متحد (و افسر سابق ور ماخت): «مىخواهم هوادارى خود را براى شخصيت تاريخى آدولف هيتلر اظهار نمايم، مردى كه براى اتحاد اروپا جنگيد و تنها خطايش شكست در جنگ بود.» چند ساعت پيش از فرستادن اين تلگراف، فيلد مارشال عيدى امين در راديو كامپالا به وسيله اطلاعيهاى اعلام كرده بود كه به زودى مجسمه ياد بود آدولف هيتلرساخته خواهد شد.
به دبيركل كشورهاى مشترك المنافع بريتانياگفته بود: «به دليل موفقيت انقلاب اقتصادى اوگاندا، بدين وسيله اعلام مىكنم كه بهتر است من به جاى بريتانياى كبير رهبرى كشورهاى مشتركالمنافع را در دست بگيرم زيرا انگلستان از يك بحران اقتصادى جدّى در عذاب است، در حاليكه من براى رهبرى كانديداى ايدهآل هستم.»
يك روز در راديو كامپالااعلام كرد «مثل اينكه هنرى كيسينجر مرد چندان باهوشى نيست. او هيچوقت به كامپالا نمىآيد تا درباره امور بينالمللى با من مشورت كند.»
اگر به حرفهای رئیس جمهور ایران در این مدت دقت کرده باشید نطقها و سخنانش به تناسب زمانی دست کمی از مطالب عیدی امین ندارد. هر دو حرفهای خیلی بزرگ و خیلی بی تناسب با موقعیتشان می زنند که متاسفانه گاهی بسیار مضحک به نظر می رسند. هر دو از جانب مردم سخن می گویند همگان را آماده فدا شدن در راه آرمانهای واهی خود می بینند. هر چند رئیس جمهور ایران گاهی گوی سبقت را در این موارد از او ربوده است. او نامه هایی به رهبران آمریکا و آلمان و همچنین رهبر مسیحیان جهان می نویسد و آن را هم گفته های مردم ایران تلقی می کند. نامههایش به رئیس جمهور آمریکا و صدر اعظم آلمان انصافا خیلی از هموطنان آگاه را شرمگین می کند چرا که هیچ عقل سلیمی در جایگاه ریاست جمهوری اینچنین اشتباهات فاحشی را مرتکب نمی شود. و عجیب این است که همچنان مصرانه منتظر پاسخ آنان است. او خود را معلمی می داند که مورد پرسش دانشجویانش در مورد سیاست قرار می گیرد و همین سوالات را به همراه چند چالش مذهبی با رئیس جمهور آمریکا مطرح می کند و این در حالی است که رشته تخصصی او در موقع معلم بودنش عمران بودهاست و نه سیاست و معلوم نیست این دانشجویان چرا چنین سوالات بی ربطی از او کرده اند و بعد هم در جایگاه ریاست جمهوری در حالیکه در آغوش چین کمونیست دین ستیز پناه گرفته است از مسیح با همتای آمریکایی خود سخن می گوید. خانم صدر اعظم آلمان را در جایگاه مادری قرار می دهد و بعد نصایح سیاسی به او تحویل می دهد او به کشورهایی نصایح مکتوب ارایه کرده است که رتبه های اول و دوم اقتصاد ، تولید ، علم و تکنولوژی را در دنیا در دست دارند. و به همین ها هم قناعت ننموده است و تلاشهای ایشان از جنبه گفتاری و اندرزگونه به عمل هم پیوست. همانند تصمیمات زیانباری چون برگزاری کنفرانس هولوکاست که معلوم نیست دستاورد مثبتش چه بوده است به جز منزوی نمودن بیش از پیش ایران در جهان.
آیا انکار هولوکاست و کنفرانس برگزار کردن و جمع کردن یک عده افراد نژادپرست از اطراف دنیا خیلی با تصمیم ساختن مجسمه هیتلر توسط عیدی امین تفاوت دارد. هر دو تایید جنایت خواهند بود. این همه بحران آفرینی فقط ظرف کمتر از دو سال حقیقتا حیرت انگیز است.
امین تنها رئيسجمهورى بود که ادعا داشت با خداوند ارتباطِ مستقيم دارد. این هم مطلبی است اما اعتقاد به واقع شدن در هاله نور و پلک نزدن حضار در هنگام سخنرانی نامبرده، همگی می تواند یک معنی داشته باشد.
جنایت عیدی امین هولناک است و آقای رئیس جمهور ایران باید خوشحال باشند که آنقدر قدرت در دستشان نیست و گرنه چه بسا کارشان به جاهای خطرناکتر می کشید و فرصت عاقبت به خیر شدن را برای همیشه از دست می داد. مشت نمونه خروار است همین الان هم با مشاهده وزرای کابینه ایشان می توانید زمانی که قدرت کامل را به دست ایشان بدهند را تصور کنید. قبل از انتخابات مذکور و به خصوص در هنگام اصلاحات، غیر قابل تصور بود که زمانی فرا برسد که افراطی ترین افراد موجود در بخش تندرو نظام بر مسندهای هر وزارتخانه تکیه بزنند. نمونه های بارز آن را می توانید در وزارتهای کشور، اطلاعات ، ارشاد و آموزش علوم مشاهده کنید و اگر سوابق وزرای آنها را بررسی کنید می توانید از ایدئولوژی حاکم بر افکار آنها آگاه شوید.
و مطلب آخر اینکه این همه از دین و مذهب سخن گفتن و سپس پناه بردن به آغوش غیر مذهبی ترین و در مواردی دین ستیز ترین نظامهای جهان نیز نکته قابل تاملی است. در رفتار حاکمیت فعلی ایران، گاهی به نظر می رسد منافع ملی در دهن کجی به غرب و آمریکا خلاصه می شود. به نظر می رسد سخن از دین مذهب و ایمان مردم و مواردی چون انرژی صلح آمیز هستهای فقط و فقط سوء استفاده از این موارد است که در جهت پیش برد مصالح آقایان به کار می رود. از هنگامی که آقای رئیس جمهور جدید به میان آمدهاند، ونزوئلا کشوری با حاکمیت کاملا غیر مذهبی و کمونیستی به نقطه عطفی رسیده است. به خصوص که رییس جمهور این کشور، جدیدا اختیارات خود را تا حد یک پادشاه افزایش داد. عکس دو رئیس جمهور ایران و ونزوئلا را در آغوش یکدیگر حتما دیدهاید. مصالح این دو کشور با توجه به وضعیت جهانی همیشه در تضاد با هم خواهند بود و هیچ وجه مشترکی هم با یکدیگر ندارند. ایران برای دهن کجی به غرب به سوی امثال ونزوئلا می رود و آنها هم سفرهای رنگین را در مقابل خود می بینند که باید تا می توانند از آن بهره برداری کرد.این لجاجت ما و آن فرصت طلبی آنها این چنین دو رئیس جمهور را از دو سوی دنیا در آغوش هم انداخته است و گویا رئیس جمهور ایران ونزوئلا را وطن دوم خود برگزیده است. شاید هم در آینده فیلمی برای او بسازند و نامش را هم بگذارند "آخرین رئیس جمهور ونزوئلا"
به لئوئيد برژنف و مائوتسه تونگ گفته بود: «در اين اواخر بسيار به اتحاد جماهير شوروى و چين فكرمىكنم، من نگران آنها هستم. دوست دارم شما را شاد ببينم. روابط ایشان دوستانه نيست. اگر به يك ميانجى احتياج داريد، در خدمتتان هستم.»
تلگراف به ريچارد نيكسون هنگام بحران واترگيت: «اگر مردم كشورت تو را درك نمىكنند، بيا پيش باباامين كه دوستت دارد. جفت لُپهايت را مىبوسم». و در پايين به عنوانِ اندرز گفته بود:«وقتى ثبات يك كشور به خطر مىافتد، تنها راه حل اين است كه با كمال تأسف رهبرانِاپوزيسيون را در كمالِ تأسف به زندان بياندازى.»
به دولت اسرائيل طى جنگ يوم كيپور: «من به شما فرمان مىدهم تسليم شويد.» به كورتوالدهايم دبيركل سازمانِ ملل متحد (و افسر سابق ور ماخت): «مىخواهم هوادارى خود را براى شخصيت تاريخى آدولف هيتلر اظهار نمايم، مردى كه براى اتحاد اروپا جنگيد و تنها خطايش شكست در جنگ بود.» چند ساعت پيش از فرستادن اين تلگراف، فيلد مارشال عيدى امين در راديو كامپالا به وسيله اطلاعيهاى اعلام كرده بود كه به زودى مجسمه ياد بود آدولف هيتلرساخته خواهد شد.
به دبيركل كشورهاى مشترك المنافع بريتانياگفته بود: «به دليل موفقيت انقلاب اقتصادى اوگاندا، بدين وسيله اعلام مىكنم كه بهتر است من به جاى بريتانياى كبير رهبرى كشورهاى مشتركالمنافع را در دست بگيرم زيرا انگلستان از يك بحران اقتصادى جدّى در عذاب است، در حاليكه من براى رهبرى كانديداى ايدهآل هستم.»
يك روز در راديو كامپالااعلام كرد «مثل اينكه هنرى كيسينجر مرد چندان باهوشى نيست. او هيچوقت به كامپالا نمىآيد تا درباره امور بينالمللى با من مشورت كند.»
اگر به حرفهای رئیس جمهور ایران در این مدت دقت کرده باشید نطقها و سخنانش به تناسب زمانی دست کمی از مطالب عیدی امین ندارد. هر دو حرفهای خیلی بزرگ و خیلی بی تناسب با موقعیتشان می زنند که متاسفانه گاهی بسیار مضحک به نظر می رسند. هر دو از جانب مردم سخن می گویند همگان را آماده فدا شدن در راه آرمانهای واهی خود می بینند. هر چند رئیس جمهور ایران گاهی گوی سبقت را در این موارد از او ربوده است. او نامه هایی به رهبران آمریکا و آلمان و همچنین رهبر مسیحیان جهان می نویسد و آن را هم گفته های مردم ایران تلقی می کند. نامههایش به رئیس جمهور آمریکا و صدر اعظم آلمان انصافا خیلی از هموطنان آگاه را شرمگین می کند چرا که هیچ عقل سلیمی در جایگاه ریاست جمهوری اینچنین اشتباهات فاحشی را مرتکب نمی شود. و عجیب این است که همچنان مصرانه منتظر پاسخ آنان است. او خود را معلمی می داند که مورد پرسش دانشجویانش در مورد سیاست قرار می گیرد و همین سوالات را به همراه چند چالش مذهبی با رئیس جمهور آمریکا مطرح می کند و این در حالی است که رشته تخصصی او در موقع معلم بودنش عمران بودهاست و نه سیاست و معلوم نیست این دانشجویان چرا چنین سوالات بی ربطی از او کرده اند و بعد هم در جایگاه ریاست جمهوری در حالیکه در آغوش چین کمونیست دین ستیز پناه گرفته است از مسیح با همتای آمریکایی خود سخن می گوید. خانم صدر اعظم آلمان را در جایگاه مادری قرار می دهد و بعد نصایح سیاسی به او تحویل می دهد او به کشورهایی نصایح مکتوب ارایه کرده است که رتبه های اول و دوم اقتصاد ، تولید ، علم و تکنولوژی را در دنیا در دست دارند. و به همین ها هم قناعت ننموده است و تلاشهای ایشان از جنبه گفتاری و اندرزگونه به عمل هم پیوست. همانند تصمیمات زیانباری چون برگزاری کنفرانس هولوکاست که معلوم نیست دستاورد مثبتش چه بوده است به جز منزوی نمودن بیش از پیش ایران در جهان.
آیا انکار هولوکاست و کنفرانس برگزار کردن و جمع کردن یک عده افراد نژادپرست از اطراف دنیا خیلی با تصمیم ساختن مجسمه هیتلر توسط عیدی امین تفاوت دارد. هر دو تایید جنایت خواهند بود. این همه بحران آفرینی فقط ظرف کمتر از دو سال حقیقتا حیرت انگیز است.
امین تنها رئيسجمهورى بود که ادعا داشت با خداوند ارتباطِ مستقيم دارد. این هم مطلبی است اما اعتقاد به واقع شدن در هاله نور و پلک نزدن حضار در هنگام سخنرانی نامبرده، همگی می تواند یک معنی داشته باشد.
جنایت عیدی امین هولناک است و آقای رئیس جمهور ایران باید خوشحال باشند که آنقدر قدرت در دستشان نیست و گرنه چه بسا کارشان به جاهای خطرناکتر می کشید و فرصت عاقبت به خیر شدن را برای همیشه از دست می داد. مشت نمونه خروار است همین الان هم با مشاهده وزرای کابینه ایشان می توانید زمانی که قدرت کامل را به دست ایشان بدهند را تصور کنید. قبل از انتخابات مذکور و به خصوص در هنگام اصلاحات، غیر قابل تصور بود که زمانی فرا برسد که افراطی ترین افراد موجود در بخش تندرو نظام بر مسندهای هر وزارتخانه تکیه بزنند. نمونه های بارز آن را می توانید در وزارتهای کشور، اطلاعات ، ارشاد و آموزش علوم مشاهده کنید و اگر سوابق وزرای آنها را بررسی کنید می توانید از ایدئولوژی حاکم بر افکار آنها آگاه شوید.
و مطلب آخر اینکه این همه از دین و مذهب سخن گفتن و سپس پناه بردن به آغوش غیر مذهبی ترین و در مواردی دین ستیز ترین نظامهای جهان نیز نکته قابل تاملی است. در رفتار حاکمیت فعلی ایران، گاهی به نظر می رسد منافع ملی در دهن کجی به غرب و آمریکا خلاصه می شود. به نظر می رسد سخن از دین مذهب و ایمان مردم و مواردی چون انرژی صلح آمیز هستهای فقط و فقط سوء استفاده از این موارد است که در جهت پیش برد مصالح آقایان به کار می رود. از هنگامی که آقای رئیس جمهور جدید به میان آمدهاند، ونزوئلا کشوری با حاکمیت کاملا غیر مذهبی و کمونیستی به نقطه عطفی رسیده است. به خصوص که رییس جمهور این کشور، جدیدا اختیارات خود را تا حد یک پادشاه افزایش داد. عکس دو رئیس جمهور ایران و ونزوئلا را در آغوش یکدیگر حتما دیدهاید. مصالح این دو کشور با توجه به وضعیت جهانی همیشه در تضاد با هم خواهند بود و هیچ وجه مشترکی هم با یکدیگر ندارند. ایران برای دهن کجی به غرب به سوی امثال ونزوئلا می رود و آنها هم سفرهای رنگین را در مقابل خود می بینند که باید تا می توانند از آن بهره برداری کرد.این لجاجت ما و آن فرصت طلبی آنها این چنین دو رئیس جمهور را از دو سوی دنیا در آغوش هم انداخته است و گویا رئیس جمهور ایران ونزوئلا را وطن دوم خود برگزیده است. شاید هم در آینده فیلمی برای او بسازند و نامش را هم بگذارند "آخرین رئیس جمهور ونزوئلا"
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر